(5)

پیامبر (ص) در حدیثی می‌فرماید: « تَفضُلُ صَلَاةُ الجَمِیعِ، عَلَی صَلَاةِ الرَّجُلِ وَحدَهُ، بِسَبعٍ وَ عِشرِینَ دَرَجَةً» «نماز جماعت بیست و هفت برابر نماز انفرادی، فضیلت و برتری دارد. » (روایت از ‌ترمذی)

چرا نماز جماعت این فضیلت را داراست؟

علّت این است که رسول خدا(ص) برای جهانیان رحمت است و رحمت جز با وجود گروهی همنوا، مهربان، یک هدف، یاور و محبوب همدیگر، تحقق‌پذیر نیست و نماز جماعت همگی این اوصاف را تحقق می‌بخشد؛ زیرا عقلاً قابل تصور نیست که انسان بتواند به تنهایی زندگی کند و خیر و رحمت را برای خویشتن تحقق بخشد؛ بلکه دستیابی به این امر زمانی صورت می‌گیرد که به گروهی بپیوندد که به خدا ایمان دارند و به خاطر او همدیگر را دوست دارند و در راه او یاریگر همدیگرند.

رسول خدا (ص) با این کار توانست به سطح بسیار بزرگ و باشکوهی از رحمت دست یابد! امّا چگونه این رحمت را از طریق نماز جماعتی ممکن ساخت که مردم را بدان تشویق و‌ ترغیب می‌کند؟ 

اکنون شکل کامل و عملی تحقّق این رحمت را تماشا کنیم که ‌چگونه باریدن می‌گیرد؟

مؤذن بر فراز گل دسته‌های مساجد یا هر جای بلندی می‌ایستد و با صدای بلند، ندای ملکوتی را سر می‌دهد تا ساکنان محلّه‌ی اطراف مسجد آن را بشنوند، و این کلمات جاودان را به اعماق جان‌ها می‌فرستد:

الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر. 

أشهد أن لا اله الا الله. أشهد أن لا اله الّا الله. 

أشهد أن محمداً رسول الله. أشهد أن محمداً رسول الله. 

حی علی الصلاة. حی علی الصلاة. 

حی علی الفلاح. حی علی الفلاح. 

الله اکبر. الله اکبر. لااله الا الله.

از زمانی که رسول خدا (ص) به پیامبری مبعوث شده، یعنی بیش از 1400 سال قبل تا حال حاضر، مؤذنان در سراسر جهان هر روز پنج بار: صبح، ظهر، عصر، مغرب، و عشاء این ندای ملکوتی را تکرار نموده‌اند و درآینده نیز تا آنجا که خدا بخواهد و تا قیام قیامت چنین خواهند کرد. فکر می‌کنی که در سراسر جهان چند مسجد وجود دارد؟! و تعداد دفعاتی که صدای مؤذنان بر فراز این مساجد، از زمان رسول خدا(ص)، آن گاه که برای هر نمازی به گفتن اذان دستور می‌داد، چند بار برخاسته است؟ هیچ کس نمی‌تواند تعداد برخاستن این ندای ملکوتی را شمارش کند.... 

حال، روش و سنّتی که رسول خدا(ص) هنگام شنیدن این ندا، برای مؤمنان وضع کرده است چیست؟ او نظم و برنامه‌ای را وضع کرده است که اگر تمام دانشمندان جهان جمع شوند تا به مقدار اندکی از دقت، لطافت، زیبایی و قوّت آن برسند، هرگز نخواهند توانست!

«قال رسول الله (ص): «إِذَا سَمِعْتُمُ النِّدَاءَ، فَقُولُوا مِثْلَ مَا یقُوُلُ الْمُؤَذِّنُ» «رسول خدا (ص) می‌فرماید: هرگاه صدای اذان را شنیدید، آن چه را که مؤذّن می‌گوید، تکرار کنید » (روایت از ‌ترمذی)

شکل عملی برای اجرای این توصیه‌ی مبارک چیست؟

در حال حاضر 1میلیارد و 700 میلیون زن و مرد مسلمان در جهان وجود دارد. به استثنای کودکانی که سن‌شان به هفت سالگی نرسیده است، حدود 1 میلیارد و 300 میلیون زن و مرد مسلمان باید این توصیه‌ی نبوی را عملی سازند. منظورم این است که این تعداد باید کلمات اذان را با شنیدن آن تکرار کنند...

اگر مؤذن گفت: «الله اکبر، الله اکبر» همگی باید آن را تکرار کنند و تا زمانی که مؤذن به آخرین جمله‌ی اذان «لا اله الّا الله » می‌رسد باید به دنبال او این ندای ملکوتی را تکرار کنند. چه منظره‌ی با شکوهی! هیچ نویسنده‌ای هر اندازه بلیغ و فصیح باشد نمی‌تواند این منظره را به تصویر بکشد.. 1 میلیارد و 300 میلیون مسلمان، همگی این کلمات جاودان را تکرار می‌کنند.

آن‌ها این ندای ملکوتی را با زبان تکرار می‌کنند و از اعماق دل برمی‌آورند و با عقلشان در آن اندیشه می‌کنند. 

این یک بسترسازی ‌تربیتی شگفتی برای عملیات نماز است که میلیون‌ها نفر در سراسر کره‌ی زمین «تکبیرة الإحرام» را تکرار کنند. 

«الله اکبر» یعنی چه؟ 

«الله اکبر» امواج نورانی مداوم و همیشگی هستند که به سوی پروردگار جهانیان صعود می‌کنند.

صدها میلیون نفر خدا را به بزرگی یاد می‌کنند و اعلام می‌دارند که او از همه چیز بزرگ‌تر است و انسان اندازه‌ی عظمت او را درک نمی‌کند و الله اکبر فراتر از هر تصور و اندیشه‌ای است که به ذهن و قلب انسان خطور می‌کند. 

الله اکبر، فراتر از آن باتلاق‌های فکری است که برخی انسان‌ها درآن‌ها غوطه‌ور هستند و انرژی خود را در آن‌ها هدر می‌دهند... هیچ چیزی همانند او نیست... 

با گفتن الله اکبر، پرده‌های تیره و تاری که میان میلیون‌ها نفر و پروردگارشان حائل شده است، فرو می‌ریزد و احساس هول و هراس در دل‌هایشان جریان پیدا می‌کند... تمام وجودشان را به لرزه در می‌آورد و طوفان‌های‌ ترس و رَهبت از این فرمانروا و فریادرسِ بزرگ در دل‌ها، طنین‌انداز می‌شود. به همین خاطر مسلمانان با دل و جان‌هایشان قبل از چشم‌هایشان به سوی فرمانروای قادر و قهّار و رحمان و رحیم، سرازیر می‌شوند....

آن گاه منادی می‌گوید: «أشهد أن لا اله الا الله، أشهد أن لا اله الا الله»، و به دنبال او میلیون‌ها نفر در سراسر کره‌ی زمین، زن و مرد، بزرگ و کوچک، علی رغم اختلاف در رنگ و نژاد و زبان و اوضاع و احوال اجتماعی‌شان، یک صدا، حقیقت بزرگ توحید را تکرار می‌کنند!! 

در عبارت «لااله الا الله» چه حقایق باشکوهی نهفته است؟! این عبارت، نهفته‌هایی دارد که هیچ چشمی‌ آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به قلب هیچ انسانی خطور نکرده است.... در آن، اقیانوسی از نور نهفته است که با تشعشعات‌اش سراسر جهان هستی را روشنی می‌بخشد...

در این عبارت درخشش‌هایی وجود دارد که اگر ذرّه‌ای از آن را در اقیانوس‌های هستی ذوب کنیم، همگی به شعله‌های نور تبدیل می‌شوند. من، انسانی که با قلب‌ام، با بصیرت‌ام، با بدنم، با چشمم که این جهان هستی را به صورت محدود می‌بیند.... با چشم سرو چشم دل‌ام، گواهی می‌دهم که: لا اله الا الله: هیچ فرمانروا و فریادرسی جز الله وجود ندارد.

گواهی می‌دهم که همه چیز به پیشگاه واحدِ اَحدی ختم می‌شود که آن را از عدم به وجود آورده است و اسرار خود را در آن به ودیعت نهاده است و با درخشش انوار خود بر آن فرموده است: باش، و آن هم بی‌درنگ پا به صحنه‌ی وجود گذاشته است ! گواهی می‌دهم که این فرمانروای فریادرس، یگانه است و ذاتش قابل تقسیم و تعدّد نیست.. گواهی می‌دهم که او یگانه است و در فرمانروایی‌اش نیز بی‌شریک و بی‌همتا است.. گواهی می‌دهم که همه چیز در دست اوست..... اوست که فرمان خود را به تمام اشیا و موجودات هستی الهام کرده است و تمامی کائنات، امر او را گردن نهاده‌اند و بر اساس قوانین جاودانه‌اش در گردونه‌ی هستی نظم و نظام یافته‌اند... این قوانین جز به اذن و اراده‌ی خدا نه تغییر پذیرند و نه قانونِ دیگری جای آن‌ها را می‌گیرد.... 

گواهی می‌دهم که او موجود به حقی است که ذاتش ثابت است و تمام اشیاء و موجودات، عدم محض‌اند و وجودشان را هنگامی که خداوند هستی موقت را به آنان بخشیده است، از او گرفته‌اند و همه چیز جز او رو به نابودی می‌رود...... 

گواهی می‌دهم که تمام موجودات روی کره‌ی زمین فنا پذیرند: «وَ یبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ» «و ذات باشکوه و ارجمند پروردگارت باقی خواهد ماند.» (الرحمان:27)

به این حقیقت گواهی می‌دهم و به عیان می‌بینم که هیچ فرمانروا و فریادرسی جز الله در جهان هستی وجود ندارد و خدایان ساختگی، دروغین و خیالی، همگی باطل‌اند و تنها زاییده‌ی او‌هامی بیهوده در ذهن انسان هستند و پس از این مورد پرستش قرار گرفته‌اند! 

گواهی می‌دهم که هیچ فرمانروا و فریادرسی جز الله نیست، نه زاییده است و نه زاده، نه کسی را به همسری گرفته و نه به فرزندی... میلیون‌ها نفر به دنبال مؤذن، این شهادت را تکرار می‌کنند و هرکس درخور مقامی که دارد، فهم و برداشتی به خصوص ازآن دارد. از این روست که امواج احساسات شان به سوی خدا اوج می‌گیرد و برا ین امر تأکید می‌کند که آنان بخشی از حقیقت بزرگ تو حید را دریافته‌اند؛ حقیقتی که راز تمام هستی است و امور همه‌ی کائنات بر اساس آن سامان گرفته است. 

سپس ندا می‌آید که: «أشهد أن محمداً رسول الله، أشهد أن محمداً رسول الله» این بخش از ندای ملکوتی چه پیامی با خود دارد؟

برای برقراری ارتباط خدا – که مافوق ادراک بشر است – با انسان که مخلوقی است خاکی و دارای ادراکات محدود، وجود سفیر یا «پیام‌آوری»، امری اجتناب‌ناپذیر است.. باید انسانی برگزیده، به صورتی ویژه آماده شود تا از خداوند و جهان ملکوت پیام دریافت کند و آن را به مردم ابلاغ نماید. مأموریت سفیر چیزی خارج از این چارچوب نیست. چنین کسی باید انسان ممتاز و بسیار والایی باشد. باید خیلی حساس باشد تا بتواند امواج فرستنده‌ی الهی را به تمام مردم منتقل کند.

و این چنین بود که قرعه به نام محمّد (ص) افتاد. رسول خدا ( ص) کیست؟ او نیز بشر است و تمامی قوانین طبیعی بشری بر او ساری و جاری است... بنابراین او متولد می‌شود، رشد می‌کند، می‌خورد، می‌نوشد، لبخند می‌زند، گرسنه می‌شود، درد و آزار می‌بیند، شادمان می‌شود، به خشم می‌آید، امیدوار می‌شود و عشق می‌ورزد... و مانند سایر انسان‌ها، بشر است. تنها در یک چیز با آن‌ها تفاوت دارد که خداوند وی را برای این مأموریت بزرگ آماده ساخته است؛ آن هم مأموریت «وساطت» میان خدا و مردم!

تفاوت او با مردم در داشتن قلب شریف و حساسی است که در اوج حساسیت قرار دارد... قلب او نور است و مرکز دریافت و پخش نور...

از این روست که مؤذن این شهادت را به گوش جهانیان می‌رساند که «أشهد أنّ محمداً رسول الله، أشهد أنّ محمداً رسول الله» و هزاران میلیون به دنبال او این شهادت را بر زبان می‌آورند و با تکرار آن اعلام می‌دارند که به یقین رسیده‌اند که محمد (ص) حق است و پیام‌آور خداست و کتابی را که آورده است حق است و بر مسلمانان لازم است که هر اندازه در توان دارند در تمام امور زندگی‌شان او را الگوی خود قرار دهند. 

مؤذن بخش دیگری از این پیام را اعلام می‌دارد: «حی علی الصلاة. حی علی الصلاة» بشتابید به سوی نماز و خود را برای آن آماده کنید... رسول خدا(ص) در این جا مؤمنان را راهنمایی می‌کند که بگویند: « لا حول و لا قوة الا بالله » یعنی هیچ قدرت وتوانی جز توفیق و یاری خدا برای ادای این نماز وجود ندارد.

سپس مؤذن چنین می‌خواند: «حی علی الفلاح. حی علی الفلاح» بشتابید به سوی چیزی که رستگاری و خوشبختی واقعی شما در آن است. آن گاه همگی در دل خویش این چنین نجوا می‌کنند که: «لا حول و لا قوة الا بالله».

مؤذن ادامه می‌دهد که «الله اکبر، الله اکبر» و سرانجام «لا اله الا الله» را به عنوان حسن ختام این ندای ملکوتی، در فضا می‌پیچاند و حقیقت بزرگ در دل‌ها موج می‌زند و این دل‌ها آن را به صورت شعار و فریادی برخاسته از اعماقِ درون به سوی پروردگارشان می‌فرستند.

همه‌ی این عبارات و واکنش مؤمنان در برابر آن، نشانی از توحید و یکتاپرستی است. این نمونه‌ای از راه و روش‌های شخصیت بزرگ رسول خدا (ص) بود.

پس محمد (ص) فیلسوف نیست؛ زیرا برخی از فیلسوفان دل مرده‌اند، گرچه دارای جسم اند و صاحبان اندیشه و خردی بزرگ! به همین خاطر هیچ یک از این فیلسوفان هر اندازه در جایگاه بلندی در فلسفه برخوردار باشد، نمی‌تواند در دل یک انسان، حیاتی تازه بدمد، زیرا خودش دلمرده است و «خفته را خفته کی کند بیدار.» لذا فلسفه‌ی فیلسوفان در مقابل دل‌های مردم، ضعیف و ناتوان است و قادر به انجام هیچ کاری نیست. بسیاری از آنان پرگو و حرّاف هستند و مردم را در وادی گمراهی رها می‌کنند و چیزی جز سردرگمی و گمراهی بیشتر برای بشریت به ارمغان نیاورده‌اند!!

اما رسول خدا (ص) از این عیب بزرگ مبرّاست! او مستقیماً از خداوند دریافت می‌کند و فوراً آن را اجرا می‌کند و ناگهان دل‌های مرده را حیات می‌بخشد و این دل‌های پر از قساوت، سرچشمه‌ی جوشان معرفت خدا، ایمان، عشق و بیم و امید به او می‌شوند. خورشید محمد (ص) طلوع کرد و دل‌ها به وسیله آن تابناک شدند... این است تفاوت میان انبیا و رُسُل و اندیشه‌های تاریک فلاسفه، متفکران، شاعران، هنرمندان و......

راز مسأله در این است که انسان‌ها در درجات متفاوتی قرار دارند و سطح درک و فهمشان برابر نیست. فیلسوفان و رهبران فکری و.... آخرین مقامی‌ که بدان صعود می‌کنند، رسیدن به منطقه‌ی آغاز نور و روشنایی است؛ امّا پیامبران آن جا نزد پروردگارشان در بالاترین سطح درک و بینش و در والاترین مقام نور قرار دارند و از آن جا بر تمام انسان‌ها پرتو افشانی می‌کنند. برفراز تمام انبیا و رُسُل، محمد (ص) بسان ستاره‌ای درمیان سیاره‌ها می‌درخشد. 

خداوند متعال در قرآن کریم درباره‌ی شأن و جایگاه او می‌فرماید: «یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ دَاعِیاً إِلَی اللهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُنِیراً» «ای پیامبر، تو را نمونه و بشارت‌دهنده و هشداردهنده فرستادیم، و نیز دعوت‌کننده به سوی خدا، بر طبق روشی که او معین کرده است و چراغی روشن. » (احزاب: 46-45) 

او چراغی روشن و خورشیدی تابناک است که نورش ذاتی است و نوربخش دیگران است. فیلسوفان و دانشمندانِ زمین کجا و یک درخشش از کردار رسول خدا (ص) کجا! این‌ها مقامات و استعداد‌هایی است که خداوند به او عطا کرده است و خداوند بهتر می‌داند که پیامش را به چه کسی بسپارد.

چه قدر خنده‌دار است هنگامی که برخی از فیلسوفان اوهام و خیالاتی را فرض می‌گیرند و سپس آن‌ها را حقایق می‌پندارند و پیوسته بر گِرد این اوهام می‌چرخند تا شاید تفسیری برای حیات پیدا کنند و در نهایت دست خالی برمی‌گردند!!

اما محمد رسول خدا (ص) است و خداوند همه چیز را به او عطا کرده است و به اذن خدا، گره‌های کورِ زندگی را باز کرده است و به هر قلبی نور مخصوصی بخشیده است.

«وَدَاعِیاً إِلَی اللهِ بِإِذْنِهِ» در حالی که رسول خدا (ص) برای همگان حیاتِ واقعی را به ارمغان آورده است، فیلسوفان حتی برای خودشان فاقد حیات هستند چه رسد به دیگران!

هنگامی که خداوند پیامبران و در رأس آنان محمد (ص) را به عنوان هدیه به بشریت اهدا کرد، با این کار اراده فرمود که آنان را زنده کند و این کالبدهای خشک و بی‌روح را به دل‌های زنده‌ای تبدیل کند که با معرفت خدا و ادای برخی از حقوق الهی بر آنان، جانِ تازه‌ای بگیرند. شما می‌توانی تفاوت بسیار بزرگی میان روش حیات‌بخش و نظام‌مندی که رسول خدا(ص) برای پیروانش‌ترسیم کرده و میان هر سیستمی که ممکن است انسان به آن دست یابد، احساس کنی.

میان مردی که توانسته است هر روز پنج بار صدها میلیون انسان را به حرکت و تکاپو وادارد و به صورت یک نیروی ربّانی یکپارچه به سوی پروردگارشان گسیل دارد و نیز فیلسوف و اندیشمندی که فقط فلسفه‌بافی می‌کند و سپس بساطش را جمع می‌کند و چیزی برای مردم ندارد که آنان را به میدان عمل بکشاند، تفاوت بسیار است.

و در آخر، کسانی که این ندای ملکوتی را با زبان‌ها و دل‌ها تکرار کرده‌اند، گروه گروه به مساجد سرازیر می‌شوند. در آنجا وضو می‌گیرند و پشت سرِ یک امام به صف می‌ایستند. هرگاه امام تکبیر سر دهد، آنان هم تکبیر می‌گویند، اگر قرآن تلاوت کند به آن گوش فرا می‌دهند، اگر به رکوع برود آن‌ها هم به رکوع می‌روند، اگر سجده کند آنان نیز سجده می‌کنند، با سلام دادن او آن‌ها هم سلام می‌کنند و با رفتن او بقیه‌ی مردم هم می‌روند.

این روش دیگری است که رسول خدا (ص) آن را برای پیروانش‌ترسیم کرده است تا آنان را بر یک هدفِ خدایی متحد کند.

جز رسول خدا(ص) چه کسی قادر به انجام این کار است؟!

هنگامی که نماز به پایان می‌رسد، در زمین پراکنده می‌شوند و سراغ کارهایشان را می‌گیرند و زندگی‌شان را از نو آغاز می‌کنند. و این چنین رسول خدا (ص) زمانی که در قید حیات بود و برای یارانش امامت می‌کرد، مدام با آنان در ارتباط بود. پس از مرگش نیز چون راه و رسم جاودانش را بر جای گذاشته و زندگی مردم بر اساس آموزه‌هایش سر و سامان پیدا می‌کند، همواره همراه و همدم آنان است!!

آیا هیچ انسانی چنین توانی داشته است؟!

هرگز! تنها محمد (ص) از این مقام برخوردار است!!

ادامه دارد...